ابوالفضلابوالفضل، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

ابوالفضل همه زندگی مامانی و بابایی

ما اومدیم

سلام من و ابوالفضل دوباره اومدیم پیشتون دلمون براتون یه ذره شده بود دوری شما و نی نی هاتون خیلی سخته  دیگه تنهاتون نمیذاریم  با یه آپ کوچولو پیشتونیم  چندتا از عکس های شکاری که با زحمت گرفته شده  ابوالفضل در حال نماز خوندن    ابوالفضل کوچولو در حال چک کردن کامپیوتر دختر خاله که هرچی داشت نابود شد   ابوالفضل در حال بازی با معصوم بابا (خاله معصومه)     پسر کوچولوی مامان انقدر قشنگ و شیرین اسمهارو صدا میکنی که قند تو دلم آب میشه این جا مامان یه سری از اسمهایی رو که صدا میزنی رو نوشته  آمانی: مامانی آبایی: بابایی ایشته: فرشته  من ...
21 مرداد 1392

یه گپ کوچولو

سلام پسر کوچولوی مامان ازت ممنونم که به زندگی من و بابایی روشنایی بخشیدی و برکت زندگیمون شدی . امروز میخوام باهم دیگه حرف بزنیم. پسرم چند تا از شیرین کاریات و نذاشتم تصمیم دارم روز تولدت همشون و بذارم. من و دختر خاله تصمیم گرفتیم تک تک لحظه های زندگیتو ثبت کنیم. اخرین آپمون عید فطره. پسرم عاشقتم و تحمل یک لحظه دوریتو ندارم.  سلام به همه ی مامان و باباهایی که بهمون سر میزننو خوشحالمون میکنن من و ابوالفضل منتظر پیام هاتون هستین مواظب خودتونو و نی نی هاتون باشین دوستون داریم   ...
16 مرداد 1392

تولد بهترین هدیه زندگیم

      همه زندگی مامانی تجربه زندگی یکسالگیت مبارک . همه رو دعوت کرده بودم و دایی ها  خاله ها و به خصوص مامان بزرگ و بابا بزرگ حسابی ازت بابت بودنت تشکر کرده بودن. و شما هم با همکاریت توی مراسم و عکس انداختن لطفشونو جبران کردی.     از کلاه تولدت بدت میومد فکر کنم کشش عزیزت میکرد یا دوست داشتی بگی مامانی من بزرگ شدم بچه که نیستم     همین طور خیره بودی به شمع و کیکت با خودت میگفتی وای خدای من این دیگه چیه   حالا دیگه نوبت شمعاست دیگه داری بزرگ میشی نیایش نمیزاره شما شمع یکی یه دونتو فوت کنی اخه عمه جون بزار اول ابوالفضل فوت کنه بعد روشن می...
16 مرداد 1392

ماه رمضان

  عزیز دلم دیگه مرد شدی میتونی روی صندلی بشینی، غذا بخوری . شیرین کاریت ها که دیگه زبون زده همست اینجا خونه دایی رسول روی صندلی نشستی دختر خاله با دوربین موبایلش داره از تمام رفتارت عکس میندازه قربون خندهای شیرینت بشم   خاله نسرین حواستو با ماشین پرت میکنه نمیذاره کارمونو انجام بدیم     دستای خوشمزتو میخوری   ...
15 مرداد 1392